گل عفاف
هیچ باغبانى را سرزنش نمىکنند که چرا دور باغ خود حصار و پرچین کشیده است، چون باغ بىدیوار، از آسیب مصون نیست و میوه و محصولى براى باغبان نمىماند .
هیچ کس هم با نام «آزادى» دیوار خانه خود را برنمىدارد و شبها در حیاطش را باز نمىگذارد، چون خطر رخنهى دزد، جدى است .
هیچ صاحب گنج و گوهرى هم جواهرات خود را بدون حفاظ، در معرض دید رهگذران نمىگذارد تا بدرخشد، جلوه کند و چشم و دل برباید، چون خود جواهر ربوده مىشود .
هر چیز که قیمتىتر باشد، درصد مراقبت از آن بالاتر مىرود .
هر چه که نفیستر باشد، بیم ربودن و غارت بیشتر است و مواظبت، لازمتر .
اگر در شیشهى عطر را باز بگذارید، عطرش مىپرد .
اگر رشتهى مرواریدت را در کمد و صندوق نگذارى و در آن را نبندى، گم مىشود .
اگر در مقابل پنجرهى خانهات، تورى نزنى، از نیش پشهها و مزاحمت مگسها در امان نخواهى بود .
وقتى راه ورود پشهها را مىبندى، خود را «مصون» ساختهاى، نه «محدود» و زندانى .
وقتى در خانه را مىبندى، یا پشت پنجرهى اتاقت پرده مىآویزى، خانه خود را از ورود بیگانه و نگاههاى مزاحم در پناه قرار دادهاى، نه که خود را در قید و بند و حصار افکنده باشى .
اگر براى ایمنى از خطرها و آسودگى از مزاحمان، خود را بپوشانى، نه کسى ایراد مىگیرد و نه اگر هم ایراد بگیرد، اعتنا مىکنى، چرا که سخنش را بىمنطق و ناآگاهانه مىدانى و مىبینى .
اینکه «دل باید پاک باشد»، بهانهاى براى گریز جاهلانه از همین مصونیت است و آویختن به شاخهى «لاقیدى» وگرنه از دل پاک هم نباید جز نگاه و رفتار پاک برخیزد .
ظاهر، آینهى باطن است و . . . «از کوزه همان برون تراود که در اوست» .
زن، به خاطر ارزش و کرامتى که دارد، باید محفوظ بماند و خود را حراج نکند و در بازار سوداگران شهوت، خود را به بهاى چند نامه و نگاه و لبخند نفروشد .
زن به خاطر لطافتى که دارد، نباید در دستهاى خشن کامجویان دیو سیرت، که نقاب مهربانى و عشق به چهره دارند، پژمرده شود و پس از آن که گل عصمتش را چیدند، او را دور اندازند، یا زیر پاشان له کنند .
زن به خاطر عصمتى که دارد و میراثدار پاکى مریم است، نباید بازیچهى هوس و آلودهى به ویروس گناه گردد .
گوهر عفاف و پاکى، کمارزشتر از طلا و پول و محصول باغ و وسایل خانه نیست .
دزدان ایمان و غارتگران شرف نیز فراوانند .
سادگى و خامى است که کسى خود را در معرض دید و تماشاى نگاههاى مسموم و چشمهاى ناپاک قرار دهد و به دلبرى و جلوهگرى بپردازد و خیال کند بیماردلان و رهزنان عفاف را به وسوسه نمىاندازد و از زهر نگاهها و نیش پشههاى شهوت در امان مىماند!
خراب کردن همهى دیوارها و برداشتن همهى پردهها و باز گذاشتن همهى پنجرهها، نشانهى تیره اندیشى است، نه روشنفکرى! علامت جاهلیت است نه تمدن !
مىگویى نه؟ به طومار کسانى نگاه کن که پس از رسوایى و بىآبرویى، با دو دست پشیمانى بر سر غفلتخویش مىزنند و بر جهالتخود لعنت مىفرستند .
کسى که از «جماعت رسوا» نگریزد «رسواى جماعت» مىشود!
آنکه ایمان را به لقمهاى نان مىفروشد،
آنکه یوسف زیبایى را با چند سکهى قلب عوض مىکند، آنکه «کودک عفاف» را جلوى صدها گرگ گرسنه مىبرد و به تماشا مىگذارد، روزى هم «پشت دیوار ندامت» اشک حسرت بر دامن پشیمانى خواهد ریخت، در آخرت هم به آتش بىپروایى خود خواهد سوخت .
از اول که جامهى عفاف سفید و شفاف است، نباید گذاشت چرکابهى گناه بر آن بپاشد .
از اول باید مواظب بود این کاسهى چینى نشکند و این جام بلورین ترک بر ندارد .
از اول نباید به پاى بیگانه، اجازهى ورود به مزرعه نجابت داد، که بوتههاى نورس عصمت را لگدمال کند .
ولى . . . گریه بىحاصل است و بىثمر، وقتى که شاخته شکست و گل چیده شد!!
جواد محدثى